جایزه نوبل اقتصاد سال ۲۰۱۳ سه برنده آمریکایی داشت؛ لارس هانسن و یوجین فامای از دانشگاه شیکاگو و رابرت جیمز شیلر از دانشگاه ییل. نکته عجیب درباره برندگان جایزه نوبل آن سال، کارها و تحقیقات در ظاهر متناقض شیلر و فاما درباره بازارهای مالی بود که طعنههای زیادی را روانه اقتصاددانها کرد و حتی علم بودن اقتصاد را هم زیر سوال برد. راج چتی، اقتصاددان هندی-آمریکایی دانشگاه هاروارد در مقالهای که آن زمان برای نیویورکتایمز نوشت، به دفاع از اقتصاد و روشهای کمی آن پرداخت و اختلاف نظر میان اقتصاددانها را در مسیر توسعه این علم طبیعی دانست. ترجمه این مقاله را در زیر میتوانید بخوانید:
«اگر سوالی را از سه اقتصاددان بپرسید، سه پاسخ متفاوت دریافت خواهید کرد.» این یک گلایه قدیمی از اقتصاددانهاست.
هفته گذشته باز هم این گلایه به ذهن خیلیها خطور کرد؛ زمانی که جایزه نوبل اقتصاد به سه اقتصاددان تعلق گرفت که نظرات دو نفر از آنها، یعنی رابرت شیلر از دانشگاه ییل و یوجین فاما از دانشگاه شیکاگو پیرامون عملکرد بازارهای مالی متناقض به نظر میرسد. در نگاه اول، تفکرات شیلر پیرامون نقش «شور غیرعقلایی» در بازارهای سهام و مسکن با کارهای فاما ممکن است متناقض به نظر آید، چرا که فاما نشان میدهد این بازارها اخبار را به شکل موثری در قیمتها منعکس کردهاند.
برخی شگفتزده شدند که چگونه برجستهترین افتخار در یک علم به دانشمندانی با نظرات متضاد تعلق میگیرد؟ کایران هیلی، استاد جامعهشناسی در دانشگاه دوک با لحنی طعنهآمیز در توییتر نوشت: «باید در فیزیک، شیمی و پزشکی نیز جوایز را وسطبازانه تقدیم کنند.»

اما تفاوت در یافتههای این برندگان نوبل کماهمیتتر از توافقیست که در رویکرد علمی به مسائل اقتصادی دارند؛ رویکردی که مشخصه آن گردآوری و آزمون فرضیههای دقیق است. من بسیار نگرانم از این حس در میان شکاکان که اختلافها در پاسخ به برخی سوالات را شاهدی میگیرند بر این که اقتصاد رشتهای سردرگم است؛ علمی جعلی که یافتههایش نمیتواند مبنای مفیدی برای سیاستگذاری باشد.
این نگاه غیرمنصفانه و از روی ناآگاهیست. این نگاه چیزهایی را از اقتصاد مطالبه میکند که از سایر علوم تجربی، نظیر پزشکی نمیخواهد و مجموعهای از کارهای نوظهور را نادیده میگیرد که بر اساس همان رویکرد علمی برندگان هفته قبل بنا شدهاند؛ چیزی که اقتصاد را به یک رشته مبتنی بر واقعیت تبدیل میکند.
درست است که پاسخ به بسیاری از پرسشهای اساسی در اقتصاد کلان، نظیر دلایل رکود یا عوامل اصلی رشد اقتصادی مبهم باقی ماندهاند، اما از این نظر، چالشهایی که اقتصاد با آنها مواجه است، فرقی با چالشهای پزشکی ندارد. پژوهشگران حوزه سلامت بیش از یک قرن روی شناسایی ارتباط رژیم غذایی و سبک زندگی با سلامت و طول عمر کار کردهاند و هوز هم شناختی کاملا علمی پیرامون این ارتباط ندارند. برخی مطالعات به ما میگویند که قهوه، شراب و شکلات بیشتری مصرف کنیم و برخی دیگر عکس این را توصیه میکنند، اما افراد کمی هستند که بگویند پزشکی را نباید بهعنوان یک علم تلقی کرد، یا اینکه پزشکان نباید بر مبنای بهترین شواهد موجود تصمیمگیری کنند.
چالش اصلی که اقتصاددانها نیز مانند اپیدمیولوژیستها (متخصصان همهگیریشناسی) با آن مواجه هستند و ریشه بسیاری از اختلاف نظرها در حوزه اقتصاد است، توان محدودشان در اجرای آزمایشهاست. اگر بتوانیم تصمیمات سیاستی را بهصورت تصادفی اجرا کنیم و سپس ببینیم که چه بر سر اقتصاد و زندگی مردم میآید، میتوانیم فهم دقیقی بیابیم از اینکه اقتصاد چگونه کار میکند و چگونه میتوان سیاستها را بهبود بخشید، اما هزینههای عملیاتی و اخلاقی در این آزمایشها مانع از اتخاذ چنین رویکردی میشود (مطمئنا ما نمیخواهیم بحرانهای مالی بیشتری ایجاد کنیم تا بدانیم که بحرانها چگونه کار میکنند).
با این حال، به تازگی بسیاری از اقتصاددانان شروع به توسعه روشهایی برای نزدیک شدن به آزمایشهای علمی کردهاند تا پاسخهای قانعکنندهای برای سوالات سیاستی به دست آورند. در دهههای گذشته، برجستهترین اقتصاددانها نظریهپردازانی نظیر پل کروگمن و جنت یلن بودند که هنوز هم مدلهایشان تفکر اقتصادی را هدایت میکند، اما امروزه، برجستهترین اقتصاددانها غالبا کارهای تجربی انجام میدهند؛ افرادی نظیر دیوید کارد از دانشگاه برکلی و استر دوفلو از MIT که تمرکز بر آزمایش نظریههای قدیمی و تدوین نظریههای جدیدی دارند که با شواهد سازگار باشند.
این نوع از کارهای تجربی در اقتصاد با پیشرفتهای «خُرد» در پزشکی (مانند پژوهشها روی درمان بیماریهای قلبی) قابل مقایسه است که به افزایش طول عمر و کیفیت زندگی کمک زیادی کرده است، هرچند هنوز سوالات «کلان» پیرامون عوامل موثر بر سلامتی چالشبرانگیز باقی مانده است.
این سوال سیاسی را در نظر بگیرید که آیا تمدید بیمه بیکاری از طریق کاهش انگیزه کارگران برای بازگشت به کار باعث افزایش نرخ بیکاری خواهد شد؟ دهها مطالعه اقتصادی با مقایسه نرخهای بیکاری در ایالتهایی که بیمه بیکاری را تمدید کردهاند و ایالتهایی که تمدیده نکردهاند، این پرسش را تحلیل کردهاند. این مطالعات تقریبا همان کار آزمایشهای پزشکی را انجام میدهد که در آنها برخی از گروهها یک دارو (در اینجا، تمدید بیمهی بیکاری) را دریافت میکنند و گروههای دیگری دریافت نمیکنند.
همه این مطالعات نشان دادهاند که تمدید ده هفتهای بیمه بیکاری، دوره بیکاری افراد را به طور متوسط یک هفته افزایش میدهد. این یافته ساده و غیرقابلانکار نشان میدهد که سیاستگذاران میتوانند بیمههای بیکاری را برای کمک به افراد بیکار بدون نگرانی از افزایش قابل توجه در نرخهای بیکاری تمدید کنند.
سایر مطالعات اقتصادی از محدودیتهای ذاتی در یک سیاست مشخص استفاده کردهاند تا به شواهد علمی دست یابند. یک مثال خیلی خوب مربوط به بیمه درمانی در ایالت اورگن است. در سال ۲۰۰۸، ایالت اورگن تصمیم به گسترش پوشش بیمه سلامت گرفت تا سایر افراد کمدرآمد را هم تحت پوشش قرار دهد، اما تنها برای پوشش درصد کوچکی از خانوارهای واجد شرایط تأمین مالی کرده بود. با همکاری پژوهشگران اقتصادی، دولت ایالتی یک روند تصادفی طراحی کرد تا طی آن افرادی که بیمه را دریافت کرده بودند با کسانی که دریافت نکرده بودند مقایسه شوند، چیزی که یک آزمایش تصادفی درجه یک خلق کرد. این مطالعه نشان داد که دریافت بیمه باعث افزایش استفاده از خدمات سلامت، کاهش فشار مالی و بهبود رفاه شد. این نتایج حالا راهنمای ارزشمندی برای فهم آنچه که از اوباماکر انتظار داریم فراهم آورده است.
حتی زمانی که چنین آزمایشهای امکانپذیر نباشد، راههایی برای استفاده از دادههای حجیم (Big Data) وجود دارد که پاسخ به این سوالات را تسهیل میکند. در مطالعهای که من و دو تن از همکارانم انجام دادهایم، اثر برخورداری از معلمین باکیفیت در دبستان را بر وضعیت افراد در بزرگسالی تحلیل میکنیم. شاید فکر کنید که جداسازی اثر معلم کلاس سوم از تمام عوامل دیگری که بر زندگی همان کودک در بزرگسالی اثرگذارند، تقریبا غیرممکن است. با این حال ما توانستیم با مقایسه دانشآموزانی از نسلهای مختلف که در یک مدرسه بودهاند، روشهایی را برای شناسایی اثر علّی معلمها توسعه دهیم. مثلا فرض کنید که یک معلم خیلی خوب در سال ۱۹۹۵ برای کلاس سوم یک مدرسه خاص درس میداده، اما در سال ۱۹۹۶ به مرخصی زایمان رفته است. از آنجا که مرخصی زایمان معلمها اساسا یک رویدار تصادفیست، با مقایسه وضعیت دانشآموزانی که در سالهای ۱۹۹۵ و ۱۹۹۶ به کلاس سوم رسیدهاند، قادر به تفکیک اثر کیفیت معلم بر زندگی دانشآموزان در بزرگسالی از سایر عوامل هستیم.
با استفاده از دادههای ۲.۵ میلیون دانشآموز که اطلاعات هویتی آنها حذف شده بود، متوجه شدیم که معلمان باکیفیت بهطرز معناداری عملکرد دانشآموزان خود را در آزمونهای استاندارد بهبود میبخشند و از آن مهمتر، درآمد و نرخ ورود به دانشگاه آنها را افزایش داده و احتمال بارداری در سنین نوجوانی را کم میکنند. این یافتهها که بعدها در سایر مناطق آموزشوپرورش نیز مشاهده شده، راهنمایی به سیاستگذاران برای نحوه اندازهگیری و بهبود کیفیت معلمان فراهم میآورد.
این مثالها چیزهای عجیبی نیستند و با افزایش دسترسی به دادهها، علم اقتصاد در مسیر تجربیتر و علمیتر شدن پیش خواهد رفت. در این میان، استفاده از اختلاف نظرهای اقتصاددانان پیرامون سوالات سختی که انگشتشمارند، بهعنوان بهانهای برای نادیده گرفتن بسیاری از موضوعات مورد توافق در این حوزه و تواناییاش در آگاه ساختن از تصمیمات سیاستی بر مبنای شواهد به جای ایدئولوژی، سادهاندیشانه و غیرمسئولانه است.