گربه‌ها در دانشگاه

میوت*(۱)

موقع ناهار روی خاک‌وخلای لوپ نشسته بودیم. انعکاس آفتاب توی چشمای عسلی‌اش مو به تن آدم سیخ می‌کرد. به چشم هم‌دیگه زل زده بودیم و داشت آروم آروم جلو می‌اومد. سیبیلاش رو از قبل تیز کرده بود تا برای همه خط‌ونشون بکشه و بگه اینجا رئیس کیه؟!

خیلی آروم تن ماهی رو هل دادم سمتش تا به عنوان قربانی مقدس از من بپذیره. غذا رو بو کرد و با یه میوی رضایت‌آمیز شروع کرد به خوردنش. همین که پا شدم برم، یه میوی دیگه کرد. فهمیدم می‌گه ماساژ هم می‌خواد. چندتا قلنجش رو گرفتم و خستگی‌اش که در رفت، با پنجه‌هاش زد رو دستم که یعنی مرخصم. این هم از خوش‌خدمتی امروز.

آفتاب عمود می‌تابید و دریغ از یه سایه. از وقتی گربه‌ها دانشگاه رو تصرف کرده بودن، آبیاری ممنوع شده بود تا یه‌وقت موقع لش کردن، شلنگ روشون نگیره. قرار بود برم دانشکده مکانیک. اونجا تنها جایی بود که گربه‌ها علاقه‌ای به تصرفش نداشتن، چون گونه ماده انسان اساسا بیشتر بهشون توجه داشت و سیبیلای مکانیک هیچ نکته کیوتی تو گربه‌ها نمی‌دیدن و اونا رو طرد می‌کردن. به همین دلیل تو سال ۱۳۸۷ گربه‌ها تو جلسه‌ای با رئیس وقت دانشگاه دستور دادن تا دانشکده مکانیک رو جدای از دانشگاه و بالای در انرژی بسازن، چون یا جای اونا بود، یا جای مکانیکیا!

مکانیکیا تنها گروهی نبودن که گربه‌ها دوست‌شون نداشتن، روباه‌های شریف هم جزء گونه اقلیت بودن. سهم روباه‌ها از دانشگاه یه اتاق به اسم انجمن میویی شریف بود که ماهیتش با اسمش هم‌خونی نداشت، ولی روباه‌ها برای فعالیت چاره‌ای نداشتن که بپذیرن. روباه‌ها هرچند با گربه‌ها فرق داشتن، ولی هر دو از راسته گوشت‌خواران بودن که به شائبه از خودشون بودن دامن می‌زد. رسیدم به حراست. حراست تنها بخشی از دانشگاه بود که هیچ تغییری نکرده بود، چون قبل از تصرف هم کسی رو به راحتی داخل دانشگاه راه نمی‌داد و این موضوع گربه‌ها رو از خطر شورش گونه رقیب، یعنی انسان‌ها حفظ می‌کرد. تو اسناد روزنامه اومده که حراست و گربه‌ها به خاطر هدف مشترک‌شون، یعنی «دانشگاه بدون دانشجو»، با هم متحد شدن و کودتا کردن. شبکه اطلاعاتی حراست دانشگاه‌ها محدود به سردر و دوربین مداربسته نمی‌شد. گربه‌های جاسوس، لابی دانشکده‌، روی چمنا و حتی کلاس‌ها رو هم از نزدیک زیر نظر می‌گرفتن و انسانای خوش‌خیال، به عنوان موجودات ناز و کیوت اونا رو نوازش می‌کردن.

بعد از رد شدن از حراست وارد دانشکده مکانیک شدم. جلسات مخفیانه آزادسازی دانشگاه تو یکی از اتاق‌های دانشکده برگزار می‌شد. نماینده‌های صنفی دانشجوها و روباه‌ها به ترتیب نشسته بودن. همیشه چندتا صندلی خالی هم وجود داشت که برای آموزش دانشکده‌ها بود، چون تلفن رو برنمی‌داشتن تا از زمان جلسات محرمانه هفتگی مطلع بشن. انتهای جلسه نماینده‌های صنفی دانشجوها تصمیم ‌گرفتن یه گوگل‌داک برای دغدغه‌های آدمی‌زاد، مثل حق خورد لقمه قارچ‌های تو کالباس بدون اشتراک شدنش با گربه‌ها تشکیل بدن. روباه‌ها هم معتقد بودن باید از طریق اصلاحات تدریجی دانشگاه رو پس بگیریم، وگرنه ممکنه به سرنوشت همسایه‌های دانشگاه، یعنی منطقه امنیتی طرشت دچار بشیم.

بعد یه ساعت جلسه تموم شد. هوا بارونی بود و گربه‌ها محوطه رو خالی کرده بودن. یاد روزای دانشجویی‌ام افتادم و حسرت خوردم که کاش این بار به عقب برمی‌گشتیم و انقدر برای گربه‌ها اکلیلی نمی‌شدیم!

*میوت: میو یونیورسیتی آف تکنولوژی

توسط امیرمحمد طهماسبی

شاید بپسندید مطالب بیشتر از نویسنده

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.