سرعتگیرها در خیابان کارکرد مشخصی دارند. سرعت را کم میکنند تا احتمال خطر پایین بیاید. سرعتگیر در جایی نصب میشود که شما باید خودتان سرعتتان را کمتر کنید یا احتیاط بیشتری داشته باشید، اما شهرداری یا پلیس فکر میکند شما این کار را نمیکنید، مگر این که مجبور باشید. ابزار اجبار شما هم سرعتگیریست که برای عبور سالم از روی آن مجبور به کم کردن سرعت هستید.
پلیس یا شهرداری میگوید وظیفه دارند احتمال خطر را برای شهروند کم کند و چون بخشی از رانندگان رفتار پرخطر و سرعت زیاد دارند و با دیدن تابلوی هشدار یا وضعیت راه، احتیاط پیشه نمیکنند، چارهای جز اجبار نیست. پلیس با مانعی به نام سرعتگیر کاری می کند که همه رانندهها با اجبار از سرعتشان بکاهند تا احتمال خطر کاسته شود.
اما با چند ساعت رانندگی در شهر کمکم حس میکنید پلیس به سرعتگیر معتاد شده، خیلی از سرعتگیرها را زائد مییابید و خیلیها را سختگیرانه. وقتی در یک خیابان پانصد متری با چهار سرعتگیر بزرگ روبهرو میشوید، دیگر توجیه کم کردن احتمال خطر پیشتان کماعتبار میشود. البته سرعتگیر یک خاصیت دیگر هم دارد. سرعتگیر سرعت همه، چه محتاطها و چه بیاحتیاطها را حتی از سرعت ایمن هم کمتر میکند. رانندگی در خیابان پر از سرعتگیر بدون شک خستهکنندهتر است و انرژی بیشتری هم مصرف میکند.
سرعتگیر تنها عادت پلیسها نیست. خیلی جاها احساس میکنید سیاستگذار زمین بازی را با سرعتگیر پر کرده، انگار او هم کاستن از سرعت همه و افزایش انرژی و هزینه برای عبور را به بالاتر بودن احتمال خطر ترجیح میدهد. سرعتگیر خیابان خطر محسوس تصادف را کاهش میدهد؛ خطری که برای همه مردم به عنوان یک خطر شناخته شده است. حالا فرض کنید سیاستگذار تلاشش برای کم کردن احتمال خطری باشد که برای عموم یا بخشی از مردم به عنوان یک خطر پذیرفتهشده نیست. تلاش برای دور زدن این مانع و نارضایتی از آن با جنس غر زدن هنگام عبور از سرعتگیر تفاوت دارد.
سیاست سرعتگیر کنار همه ویژگیهایش یک ویژگی مهم و تأثیرگذار دارد. سیاستگذار و شهروند هر دو را معتاد خودش میکند؛ یکی را به گذاشتن سرعتگیر به هر بهانه و دیگری را به عادت به محدودیت و اجبار؛ عادتی که هر چه در پی داشته باشد، رشد در پی ندارد.