دوران جنگ سرد و نبرد غیرمستقیم آمریکا و شوروی تنها یک جرقه کم داشت تا آتش جنگ خانمانسوز دیگری در جهان شعلهور شود و بلوک شرق و غرب به جان هم بیفتند؛ نبردی که این بار با ایفای نقش سلاحهای اتمی میتوانست فاتحه حیات بشر در سراسر کره زمین را بخواند، با این وجود جنگ سرد تا آخر سرد باقی ماند و دو ابرقدرت هیچگاه به صورت مستقیم وارد نبرد نشدند. در این سه صفحه سه واقعه تاریخی را مرور میکنیم که میتوانست جرقه لازم برای داغ شدن نبرد میان آمریکا و شوروی در دوران جنگ سرد را فراهم کند.

دنیا مدیون عقلانیت سرهنگ پتروف
در دهه ۱۹۸۰ و با به قدرت رسیدن «رونالد ریگان» در آمریکا، جنگ سرد وارد مرحله جدیدی از تنش شد. ریگان که شخصی به شدت ریسکپذیر بود، با این تفکر که فرصتی تاریخی جهت شکست دادن شوروی به دست آورده، تصمیم به اجرای طرح های مختلفی برای تحت فشار قرار دادن شوروی گرفت که از جمله آنها یک سلسله تمرین نظامی بزرگ موسوم به «ایبل آرچر» برای شناسایی ضعفهای شوروی و توانایی آمریکا و متحدانش در ناتو برای درگیری احتمالی بود.
از طرفی دیگر در اول سپتامبر ۱۹۸۳ هواپیمای مسافربری شماره ۰۰۷ کره جنوبی که به اشتباه وارد حریم هوایی شوروی شده بود، از سوی این کشور سرنگون و تمام ۲۶۹ مسافر آن، از جمله ۶۲ آمریکایی (شامل یک عضو کنگره آمریکا) کشته شدند. با این اتفاق تنش بین دو کشور به طرز بیسابقهای افزایش یافت و شوروی هر لحظه مترصد حمله اتمی آمریکا بود.
با این اوصاف این تمرین نظامی فشار روانی بسیار زیادی به رهبران شوروی وارد کرد. آنها تصور میکردند ایالات متحده در پوشش این رزمایش قصد انجام یک حمله اتمی را دارد، به همین جهت آنها در نظر داشتند قبل از آغاز رزمایش حملهای پیشدستانه ترتیب دهند. این ایده به اجرا درنیامد، اما به هر حال در مدت برگزاری رزمایش، نیروهای شوروی در هوشیاری کامل و آماده پاسخ اتمی به حمله احتمالی آمریکا بودند.
در ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۳، سرهنگ دوم «استانیسلاو پتروف»، افسر مسئول در سرفرماندهی سیستم رادارهای پیشاخطار شوروی بود. او وظیفه داشت هرگونه حمله اتمی آمریکا را به صورت فوری به مراتب بالاتر اطلاع دهد تا در آن صورت شوروی قبل از رسیدن بمب های آمریکا و نابودی خود، صدها موشک قارهپیمای حامل کلاهک اتمی را به سمت آمریکا و کشورهای ناتو شلیک کند.
مدتی پس از نیمهشب آژیر هشدار حمله اتمی به صدا درآمد، رادار یک موشک قارهپیمای آمریکایی را که به سمت شوروی در حرکت بود گزارش میداد. کاری که پتروف باید انجام میداد، کاملا واضح بود: گزارش فوری حمله به مراتب بالاتر؛ در این صورت شوروی لحظهای برای پاسخ تردید نمیکرد. اما او با خود استدلال کرد که مطابق منطق و آموزشهای قبلی موج اول حمله اتمی آمریکا باید با صدها موشک انجام شود تا در همان ضربه اول شوروی را کاملا نابود کرده و توانایی پاسخ را از آن بگیرد، در حالی که تنها یک موشک روی صفحه رادار مشاهده میشد.
سرهنگ پتروف حداکثر تنها ۲۰ دقیقه فرصت داشت و اشتباه او مساوی بود با نابودی کشورش، هرچند در غیر این صورت نیز با قوانین ارتش سرخ مجازات بسیار سختی انتظارش را میکشید، اما او با تسلط بر اعصاب خود هشدار را اشتباه سیستم به حساب آورد و از گزارش حمله اتمی آمریکا به مسئولان ردههای بالاتر خودداری کرد. او بعدها گفت:
«در آن لحظات با یک چشم میهن خود را میدیدم که با خاک یکسان شده و با چشم دیگر دنیایی را که دیگر جانداری در آن زندگی نمیکند.»
پس از گذشت مدتی سایر تجهیزات و نیروها شواهدی از حمله به دست نیاوردند و معلوم شد واقعا حملهای در کار نبوده و رادار دچار اشتباه شده، پس از چند دقیقه مجددا ۴ موشک در صفحه رادار ظاهر شد که اینبار دیگر پتروف مطمئن بود حملهای در کار نیست و به جای گزارش حمله، گزارش نقص فنی را مخابره کرد. (البته درباره این قسمت روایت های مختلفی وجود دارد.)
سرهنگ پتروف با این اقدام بینظیر نسل بشر را از انقراض حتمی نجات داد. پاسخ شوروی به حمله آمریکا که در اصل انجام نشده بود، با پاسخ متقابل آمریکا مواجه میشد و به نابودی کامل حیات در کره زمین منتهی میگردید.

درباره رفتار ارتش سرخ با پتروف روایات متفاوتی موجود است؛ برخی میگویند او به خاطر عمل نکردن به وظیفهاش به شدت مجازات شد، اما یک روایت دیگر میگوید که در نهایت تشویق و تنبیهی برای او در نظر گرفته نشد. به هر حال این اتفاق تا مدتها جزء اسرار نظامی تلقی میشد، اما سالها بعد از سرهنگ پتروف به دلیل این اقدام شجاعانه تقدیر به عمل آمد. او در سال ۲۰۱۷ میلادی در سن ۷۷ سالگی در روسیه درگذشت.

بحران در کوبا
در سال ۱۹۶۲ اتحاد شوروی تصمیم به استقرار موشکهای اتمی خود در خاک کوبا که در آن زمان تحت رهبری فیدل کاسترو متحد شوروی به حساب میآمد، گرفت. دهها موشک اتمی به صورت کاملا مخفیانه طی عملیاتی بسیار دقیق و پیچیده تحت پوشش تجهیزات کشاورزی به کوبا منتقل شد، اما در مراحل پایانی انتقال در حالی که اکثر تسلیحات مخوف اتمی در کوبا پیاده شده بودند، آمریکا که متوجه تحرکات مشکوک روسها شده بود، تصمیم به بازرسی کشتیها گرفت. شوروی هم اعلام کرد که این اقدام آمریکا به منزله اعلان جنگ است.
رئیسجمهور آمریکا که نگران به راه افتادن جنگ همهجانبه با شوروی بود، از موضع خود عقبنشینی کرد، اما پس از برخی سخنان مشکوک رهبران کوبا ظن آمریکاییها دو چندان شد و در نهایت هواپیماهای جاسوسی آنها بالاخره موفق شدند استقرار تسلیحات اتمی شوروی در کوبا را تأیید کنند. ارتش آمریکا در سراسر جهان به صورت آمادهباش درآمد و جهان در آستانه جنگ هستهای بین دو ابرقدرت شرق و غرب قرار گرفت. به زودی آمریکا کوبا را تحت محاصره دریایی قرار داد و اعلام کرد از حرکت کشتیهای شوروی جلوگیری میکند. شوروی اخطار آمریکا را نادیده گرفت، اما به زودی دریافت در زمینه نیروی دریایی، مخصوصا در نزدیکی سواحل آمریکا (کوبا بسیار به آمریکا نزدیک است)، حرف زیادی برای گفتن ندارد. از طرفی سلاحهای اتمی منتقلشده به کوبا هنوز کاملا مستقر و آماده رزم نبودند. از اینرو اتحاد شوروی تصمیم به عقبنشینی و برچیدن تسلیحات اتمی از کوبا گرفت.

صفآرایی تانکها در برلین
پس از جنگ جهانی دوم و شکست آلمان نازی از شوروی و متفقین غربی، این کشور به دو کشور آلمان شرقی (تحت نفوذ شوروی) و آلمان غربی (تحت نفوذ فرانسه و انگلیس و آمریکا) تجزیه شد. پایتخت آلمان، برلین علیرغم اینکه به طور کامل در قسمت شرقی آلمان قرار داشت، به دلیل اهمیت بالا، بین چهار کشور فاتح تقسیم شد و به صورت چهار منطقه تحت نفوذ این چهار کشور درآمد، اما این تقسیمبندی فقط جنبه سیاسی و اداری داشت و رفتوآمد شهروندان و دیپلماتها و سایر افراد در چهار منطقه مطابق توافق صورتگرفته آزاد بود(در این زمان هنوز دیوار برلین احداث نشده بود). البته از همان اوایل شوروی اصرار به تصرف منطقه تحت نفوذ غربیها یا حداقل لغو قانون رفتوآمد و بستن مرز مناطق داشت.
در سال ۱۹۶۱ تنشها بر سر این موضوع بار دیگر شدت گرفته بود تا جایی که شوروی و آلمان شرقی اقدام به حصارکشی و منع رفتوآمد آزاد در مرز منطقه تحت نفوذ خود کرده بودند. در شب ۲۷ اکتبر یک دیپلمات آمریکایی عازم یک کنسرت در منطقه تحت نفوذ شوروی شد، اما به محض ورود به منطقه، سربازان آلمان شرقی خودروی او را متوقف کرده و اقدام به بازرسی آن کردند. دیپلمات آمریکایی یادآور شد که این عمل خلاف توافقات صورتگرفته است و از بازرسی ممانعت کرد. سربازان آمریکایی نیز برای حمایت از آن دیپلمات به سرعت وارد منطقه تحت نفوذ شوروی شدند و او را به منطقه تحت نفوذ آمریکا برگرداندند.
به زودی تنش بین طرفهای درگیر بالا گرفت و تانکهای طرفین عازم مرز مناطق تحت نفوذ خود با طرف مقابل شدند. تانکها در فاصله حدود ۱۰۰ متری یکدیگر را نشانه گرفته بودند و شلیک یک گلوله کافی بود تا جهان جنگ جهانی دیگری را تجربه کند. این وضعیت حدود یک روز ادامه داشت، اما مانند اکثر مواقع جنگ سرد در این مورد هم سیاست شوروی و آمریکا اجتناب از درگیری مستقیم و وارد جنگ نشدن با طرف مقابل بود، در نتیجه به زودی ابتدا تانکهای روس و سپس تانکهای آمریکایی (براساس توافقی که مخفیانه انجام شده بود) عقبنشینی کردند.