ای کاش بودید، دو نفری کمر کفر را میشکستیم
سلام!
چطورید جانِ دل؟ امیدوارم برقرار باشید و کیفتان کوک باشد. الهی صدهزار مرتبه شکر؛ قدرش را بدانید. از اینجا خبری نیست. اندکی دلتنگی است که در دیار غربت غیرقابل اجتناب است. به مدد همان محصولات الهی موصوف در کتب ادبیات از گلویمان میدهیم پایین، قبل از اینکه بغض شود و راه نفس را ببندد.
امروز که بیدار شدیم، چشمِ تقریبا از کار افتاده، به تقویم افتاد. یادمان آمد که امروز ۱۴/۲ است و قراری با هم داشتیم ولی خب الآن شما در آن مرز پرگهر در صف واکسن روسی هستید و حقیر فوقش بتوانم فراغتان را با دیگر صادرات روسیه در سواحل دریای بالتیک پُر کنم. خلاصه که اعصابم چنان شد که بلافاصله رفتم بچهای را در کوچه بزنم؛ غافل از آنکه اولا این پدروایکینگها بچههایشان هم دوبرابر مرد بالغ ایرانیاند و در ثانی، این خرابشده ایران نیست؛ به بچه لبخند هم بزنی، پدر و مادرش فکر بد میکنند.
کار شب و روزمان شده پیگیری اخبار ایران که ببینیم این وزیر جوان کِی بسته اینترنت دانشجویی میدهد که بتوانیم یک چند دقیقهای ریخت و قیافه واتساپ را به بهانه حضور شما تحمل کنیم. گویی شریان اینترنت مملکت را مستقیم به بطن راست ما وصل کرده باشند نامسلمانها، حال آنکه سر دیگرش به دهلیز چپ آقای وزیر هم وصل نیست. مکافاتی شده به جان شما. پروندهمان زیر تیغ سفارت ایران در هلسینکی نبود، یک دو توییت میزدیم، اقلا دلمان خنک شود. چه کنیم که میترسیم به حضرات بربخورد. اینجا هم قحطی گونی نیست. یکهو دیدی با یکی از این گونیهای زیستتخریبپذیر جلوی در خوابگاه ظاهر شدند و برای توضیحات ما را دعوت کردند.
این همکلاسیهای ما هم دیشب هلال ولنتاین را دیدهاند و دور از چشم مأمورین خدوم گشت ارشاد، مسخرهبازی ولنتاینی راه انداختهاند کافرها. راه میافتند به یکدیگر به صورت ناشناس هدیه میدهند. ما ولی دلمان به مشارکت در بازی این مشرکین رضایت نداد. نشستهایم به یک کناری، از تهمانده چای وطنی داخل لیوان کام میگیریم و هرازگاهی که برای نامههای عاشقانهشان ایده میخواهند، یک دو خط از کیسه خلیفه عشق شما میبخشیم، بلکه به مرور، اسلامهراسی را در ممالک غرب کمر بشکنیم. ای کاش بودید دو نفری کمر میشکستیم.
بیش از این چشمانتان را نمیآزارم. تا در ایران هستید از طرف ما هم بچهها را ببوسید جلوی پدر و مادرشان.
تصدقت،
محمدحسین