گفت‌وگو با جواد درویش، مشاور سابق معاون فرهنگی اجتماعی

بازی در زمین معاونت

برای پرونده مفصل این شماره از روزنامه دنبال یک گفت‌وگوی مفصل و باجزئیات درباره دوره فعلی معاونت فرهنگی اجتماعی دانشگاه بودیم. پارسال در شماره ۸۴۱ روزنامه سراغ دکتر حسینی رفتیم و سعی کردیم صریح و مستقیم درباره ایده‌های دکتر حسینی و برخی حواشی پیش‌آمده در دوره مسئولیتش بپرسیم و بشنویم. امسال اما گفتیم سراغ یکی از دو مشاور دکتر در ست معاون برویم و از دید او برخی مسائل را واکاوی کنیم. جواد درویش گزینه مناسب‌تری نسبت به مسعود طوسی به نظر می‌رسید، چون هم در دوره‌های قبل در معاونت حضور داشته و می‌تواند بررسی تطبیقی و مقایسه‌ای هم انجام دهد و هم حواشی و حرف‌وحدیث‌های حول او اگر بگوییم بیشتر از خود دکتر نبود، کمتر هم نبود. گفت‌وگوی طولانی‌مان با درویش حدود سه ساعت طول کشید. در این گفت‌وگو از درویش هم درباره ایده‌ها و نظرات خودش درباره نقش و عملکرد معاونت در دانشگاه پرسیدیم و هم درباره برخی حواشی و اتفاقات که این چند سال همراه همیشگی معاونت بود.

 

به عنوان اولین سوال، از نظر شما وظایف معاونت فرهنگی اجتماعی دانشگاه چیست؟

مهم‌ترین وظیفه فراهم کردن فضا و موقعیتی مساعد و عادلانه است که امکان فعالیت فرهنگی در آن وجود داشته باشد؛ موقعیتی که در آن آزادی و انگیزه برای فعالیت فرهنگی وجود دارد، عدالت وجود دارد، عدالت در بحث‌های اختصاص بودجه و تأمین مالی با در نظر گرفتن قابلیت، اهمیت و فعالیت گروه‌ها. حراست از آزادی‌های فردی و اجتماعی، مقاومت در برابر فشارهای داخلی و بیرونی که به آزادی‌های مشروع لطمه می‌زند، اینها مهم‌ترین وظیفه معاونت است. اگر فضا مساعد و متعادل باشد، خود دانشجوها بهترین افرادی‌اند که می‌توانند کار فرهنگی کنند و فضای فرهنگ دانشگاه را زنده و پویا نگه دارند. دومین وظیفه پایش و بررسی و تحلیل وضعیت فرهنگ دانشگاه است؛ متصدی فرهنگ باید حواسش باشد کدام گروه و مجموعه ضعیف شده یا رو به افول رفته؟ یا ظرفیت کدام گروه به فعلیت نرسیده؟ متصدی فرهنگ باید مدام با گروه‌ها ارتباط نزدیک و دوستانه همراه با نگاه پدرانه داشته و حواسش به آنها جمع باشد. سومین وظیفه هم بی‌تفاوت نبودن نسبت به فضای عمومی دانشگاه است. من تخمین می‌زنم حداکثر ده درصد دانشجوها در بین فعالین فرهنگی حضور دارند، حتی با احتساب آنهایی که مخاطب برنامه‌ها هستند. حدود ۹۰ درصد از دانشجوها با فضای فرهنگی معمول دانشگاه بیگانه هستند. متصدی فرهنگ نباید فقط مشغول فعالین فرهنگی شود و سایر دانشجوها را رها کند، چون حداقلش این است که بودجه فرهنگی دانشگاه مختص فعالین فرهنگی نیست و به همه دانشجوها اختصاص دارد و متصدی فرهنگ در قبال آنها نیز مسئول است.

 

شما دهه هشتاد دانشجو بودید و مدیریت فرهنگی را از نظر یک دانشجو تجربه کرده‌اید و در دهه نود هم در کنار دو معاون فرهنگی مسئولیت اجرایی داشته‌اید در ساختار معاونت فرهنگی. در ساختار اداری دانشگاه معاونت از مدیریت بالاتر است و هروقت بحثی مثل ادغام پیش می‌آید، مخالفان ادغام این‌طور استدلال می‌کنند که شأن فرهنگ در حد یک معاونت در ساختار دانشگاه است. به نظر شما در این ده سال واقعا تغییر از سطح مدیریت به معاونت رخ داده یا صرفا یک کرسی در هیئت‌رئیسه نصیب فرهنگ دانشگاه شده است؟

برای مدیریت کلان دانشگاه، معاونت فرهنگی بهتر از مدیریت فرهنگی است، یعنی یک رئیس دانشگاه عاقل، فرهنگ را تبدیل به معاونت می‌کند، چرا که با وجود کم‌ترین سهم در بودجه ، پردردسرترین آنهاست و بیشترین هجمه‌ها و فشارها به رئیس دانشگاه از همین ناحیه است. بنابراین یک رئیس عاقل با تفویض اختیار به معاون فرهنگی، به نوعی یک ضربه‌گیر برای خودش مهیا می‌کند. برای فضای دانشجویی هم معاونت بهتر از مدیریت به نظر می‌رسد و نفع بیشتری برای فعالین دانشجویی دارد، چرا که برای حفظ و حراست از مجموعه‌های دانشجویی و فراهم کردن فضای فرهنگی مساعد و متعادل و دفاع از آزادی در این فضا، متصدی فرهنگ هم باید توانایی تأمین مالی مناسب داشته و هم اقتدار و وجاهت تا حرفش محلی از اعراب داشته باشد. اگر متصدی فرهنگ دانشگاه خودش مدیری ذیل یک معاون دیگر باشد، این نقش تضعیف و به ضرر فعالین فرهنگی و دانشجویی تمام می‌شود. حضور در هیئت‌رئیسه دانشگاه به اقتدار و وجاهت متصدی فرهنگ دانشگاه کمک شایانی می‌کند.

 

این اقتدار به خود شخص بیشتر وابسته نیست تا جایگاهی که دارد؟

به موارد مختلفی بستگی دارد؛ مثلا فضای کلی فرهنگی کشور هم موثر است. خود فرد هم اگر محافظه‌کار بوده و اهل ریسک نباشد، نمی‌تواند از فضای فرهنگی دانشگاه حفظ و حراست کند. اما حتی یک شخص قوی هم تا وقتی در هیئت‌رئیسه دانشگاه حضور نداشته باشد و نتواند برنامه یا طرحی را به هیئت‌رئیسه ببرد و تصویب کند و بدون واسطه با رئیس دانشگاه در ارتباط باشد، آن قدرت لازم برای حراست از فضای فرهنگ دانشگاه را ندارد. همچنین وقتی فرهنگ ذیل معاونت دانشجویی تعریف شود، معمولا معاون دانشجویی آدم فرهنگی نیست و بیشتر دغدغه‌های اجرایی دارد و حوصله ورود به بحث‌ها و دردسرها و درگیری‌های مربوط به حوزه فرهنگ را ندارد.

 

به نظرتان تبدیل مدیریت به معاونت باعث شده که فرهنگ و برنامه‌های فرهنگی در چشم‌انداز و برنامه‌ریزی کلان دانشگاه دیده شود و اهمیت پیدا کند؟

از دوره مدیریت اطلاع چندانی ندارم ولی در دوره اخیر فرهنگ به صورت پررنگ و چشم‌گیری در برنامه‌ها و سیاست‌های دانشگاه نقش داشته و مدیریت برنامه‌ریزی و راهبردی دانشگاه جلسات متعددی با معاونت فرهنگی برگزار کرده، برنامه خواسته و برنامه‌ها را به معیارهای کمی تبدیل کرده تا قابل سنجش و ارزیابی باشد و برای سند چشم‌انداز دانشگاه هم از معاونت فرهنگی برنامه خواسته. در جلسه هیئت‌امنای دانشگاه هم در سال‌های اخیر فرهنگ و معاونت فرهنگی جایگاه داشته و در گزارش‌ها و برنامه‌ها به آن اشاره شده. البته حساسیت دکتر حسینی هم در این زمینه موثر بوده است. در عمل هم تأثیر این برنامه‌ها و دغدغه‌های فرهنگی دیده می‌شود؛ مثلا کمیته ترافیک از دل همین دغدغه‌های فرهنگی بیرون آمد و به خلوت‌تر شدن دانشگاه از خودروهای شخصی منجر شد.

 

در ساختار معاونت فرهنگی اجتماعی، یک معاون فرهنگی وجود دارد و یک مدیر فرهنگی و یک مدیر اجتماعی. به نظرتان این ساختار برای فرهنگ دانشگاه ساختار مناسبی‌ست و می‌تواند معاونت فرهنگی اجتماعی دانشگاه را به اهدافش برساند؟

به نظرم اگر این ساختار مضر نباشد، فایده‌ای هم ندارد، چون فرهنگ پدیده‌ای سیال است و ساختارمند کردن به آن ضربه می‌زند. ساختارزدگی در فرهنگ یک آسیب است و همین آسیب را در نهادهای بزرگ فرهنگی کشور مثل سازمان تبلیغات و صداوسیما می‌توانیم ببینیم. ساختار در نهادهای فرهنگی معمولا دست‌وپاگیر است و خروجی‌های مفید و کاربردی هم ربطی به ساختار ندارد. این ساختارها بعضا بر اهداف و خروجی‌ها تحمیل شده و چابکی مجموعه را از بین می‌برد..

 

اینکه دکتر حسینی به جای دو مدیر، از شما و آقای طوسی به عنوان مشاور استفاده کرد، در راستای همین چابکی بود؟ آن را اقدامی مثبت ارزیابی می‌کنید؟

از نظر چابکی بله، اقدام مثبتی بود ولی این انتخاب و سلیقه دکتر حسینی بود و نوع بکارگیری ما دو نفر (منظورم این شکل قرارداد و به‌کارگیری با عنوان «مشاور» است) تا حدی هم به او تحمیل شد. البته منظور من از چابکی این است که حتما نباید زیر بار چارت مصوب وزارت علوم رفت و لزومی به تبعیت نعل‌به‌نعل از آن نیست؛ چارتی که همه دانشگاه‌ها را یک‌سان می‌بیند و به تفاوت‌های بین آنها توجهی ندارد. ضعف و قوت فضای فرهنگی دانشگاه هم ربطی به چارت اداری معاونت ندارد.

 

گفتید استفاده از مشاور به جای مدیر به دکتر حسینی تحمیل شد. بیشتر توضیح می‌دهید؟

عملا نقش مشاوران دکتر حسینی در معاونت همان نقش مدیر فرهنگی و مدیر اجتماعی بود. دانشگاه قانون نانوشته‌ای دارد که بعضی جاها اعمال و بعضی جاها نادیده گرفته می‌شود؛ اینکه مدیران دانشگاه باید هیئت علمی باشند. اعمال این قانون نانوشته بیشتر سلیقه‌ای‌ست و درمورد معاونت فرهنگی دانشگاه نخواست زیر بار مدیران غیر هیئت علمی برود.

 

وقتی دکتر حسینی در سال ۹۵ به معاونت فرهنگی آمدند، بعد از دکتر نصر دومین متصدی فرهنگ دانشگاه بود که خاستگاه علوم انسانی و فلسفه داشت، در حالی که سایرمتصدیان فرهنگ پیش‌زمینه مهندسی و فنی داشتند. به نظر می‌رسد تأثیرات این خاستگاه را هم در این دوره چهارساله دیدیم، هرچند شاید امید بیشتری داشتیم. به نظر شما دانشگاه بعد از دکتر حسینی دوباره فرهنگ را به دست فردی نزدیک به فضای علوم انسانی می‌سپارد یا دوباره به روند قبلی برمی‌گردد؟

هر سه موردی که در وظایف متصدی فرهنگ ذکر کردم، نیاز به فکر و بینش و ایدئولوژی درباره امر فرهنگی و حساسیت و دغدغه دارد. اینها در شخصی که تمام عمرش در فضای مهندسی بوده، پیدا نمی‌شود. همان‌طور که کسی که کار پژوهشی نکرده و ایده پژوهشی ندارد، مناسب معاونت پژوهشی دانشگاه نیست. علوم انسانی خواندن هم ملاک نیست، آدمی باید باشد که در حیطه مسائل فرهنگی و اجتماعی مسئله دارد، فکر دارد، حساسیت دارد، مطالعه هم شرط لازم آن است. حتما باید چنین آدمی متصدی فرهنگ باشد.

 

کسی که در فضای فرهنگی دغدغه و فکر دارد، احتمالا رفتار فعالانه‌تری در معاونت فرهنگی پیش خواهد گرفت و از حالت منفعلانه‌ای که فقط به برنامه‌ها مجوز بدهد و بودجه‌ای بین گروه‌ها تقسیم کند، دور خواهد شد. این رفتار فعالانه طبعا حواشی و حرف‌وحدیث‌هایی نیز به دنبال دارد. به نظرتان یک رئیس دانشگاه کدام را ترجیح می‌دهد؟ آرامش ظاهری یک معاونت منفعل برایش خوشایندتر نیست؟

اگرچه یک مدیر محافظه‌کار فضای آرام و بدون حاشیه را ترجیح می‌دهد ولی وقتی فضا پویا شود و فعالیت‌ها افزایش پیدا کند، آن مدیر خودش هم دیده می‌شود، ولو اینکه ضربه‌پذیرتر شود؛ مثلا در جشنواره اقوام رئیس سازمان میراث فرهنگی یا معاون رئیس‌جمهور به دانشگاه می‌آیند و با رئیس دانشگاه دیدار می‌کنند. بخشی از فعالیت‌ها حواشی و دردسر دارد ولی بیشتر فعالیت‌ها اتفاقا به فعال‌تر دیده شدن دانشگاه در رسانه‌ها و در بین مسئولین بالاتر کمک می‌کند. احساس رضایت دانشجوها از دانشگاه هم تا حدی به فعالیت‌های فرهنگی برمی‌گردد و برای مدیریت دانشگاه این حس رضایت اهمیت دارد.

 

نشریه‌ای مثل داد با دغدغه تعدادی از دانشجوها در دانشگاه شکل می‌گیرد و ممکن است چندسال بعد با رفتن فعالین فعلی‌اش، نشریه هم رو به افول بگذارد. از نظر شما معاونت فرهنگی نسبت به حیات و ادامه فعالیت چنین نشریه‌ای وظیفه دارد؟

صددرصد، این پایش منفعلانه نیست؛ متصدی فرهنگ باید ببینید چه گروه‌هایی ظرفیت ایجاد دارند و ایجاد نشده‌اند، چه گروه‌هایی ضعیف شده‌اند و نیاز به تقویت دارند. مورد داد مثال خوبی‌ست برای اینکه چرا یک آدم با فضای علوم انسانی باید متصدی فرهنگ باشد. نشریه داد قطعا دردسرش برای معاونت بیش از نفعش است. یک آدم با فضای علوم انسانی پای داد می‌ایستد، چون باید به جاهای مختلف از داخل و بیرون دانشگاه پاسخ‌گو باشد. باقی ماندن چنین فعالیتی هم قطعا وظیفه متصدیان فرهنگ دانشگاه است و راه‌حل هم دارد. به عنوان مثال یک راه‌حل خود من، اختصاص فضای فیزیکی به این‌طور فعالیت‌هاست که شانس حیات آن را افزایش می‌دهد. فضای فیزیکی هم فعالین یک گروه را دور هم جمع می‌کند و هم به جذب باقی دانشجوها به آن گروه کمک می‌کند و هم چیزهای ملموسی (شامل کتاب و تجهیزات) برای نسل‌های بعدی باقی می‌گذارد..

 

با توجه به محدودیت فضاهای در اختیار معاونت می‌توان با همه گروه‌ها یکسان برخورد کرد؟

نمی‌توان یکسان برخورد کرد ولی یکی از مواردی که در حفظ و حراست از فضای فعالیت فرهنگی اهمیت دارد، قدرت بالای چانه‌زنی معاون فرهنگی برای جذب منابع و امکانات است. در این چندسال یکی از نقاط قوت دانشگاه اضافه شدن ساختمان‌های جدید به پردیس اصلی بوده ولی سهم معاونت فرهنگی تا الآن صفر بوده و فقط قول‌هایی داده شده. مدیریت به معاونت تبدیل شده، گروه‌ها و تشکل‌ها و نشریات جدید اضافه شده‌اند ولی به ساختار فیزیکی فرهنگ دانشگاه چیزی افزوده نشده.

 

یکی از انتقادها به معاونت فرهنگی در دوره اخیر این است که به جای ریل‌گذاری و سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی خودش وارد میدان شده و یک‌سری برنامه‌های بزرگ در سطح دانشگاه برگزار کرده؛ مثل جشنواره اقوام، شریف زیبای من و یا حتی همین وبینارهایی که در دوران کرونا اجرا شد و البته بخش قابل‌توجهی از فضای عمومی دانشگاه را دربرگرفت. نظر شما چیست؟ این انتقاد را وارد می‌دانید؟

من موافق سیاست‌گذاری و ریل‌گذاری فرهنگی برای دانشگاه هستم، البته نه سیاست‌گذاری به معنای تعیین خط مشی برای گروه‌ها و مداخله در برنامه‌های دانشجویی، ولی این بخش محدودی از مسئولیت‌های معاونت فرهنگی‌ست. اگر سیاست‌گذاری به معنای مداخله در فعالیت گروه‌هاست، به نظر نسبت به ورود به اجرا و تصدی‌گری فعالیت‌ها تأثیر منفی بیشتری دارد. از سوی دیگر اگر ورود به اجرا به معنای محدود شدن بودجه و فضای فعالیت گروه‌ها و نیز موازی‌کاری با آنها باشد، کار درستی نیست. ولی اگر فعالیت معاونت به این شکل نباشد و همچنین گروه‌های دانشجویی برای فضای عمومی دانشگاه برنامه‌ای نداشته باشند، معاونت وظیفه دارد برای فضای عمومی و قاطبه دانشجوها و حتی استادان و کارکنان و والدین طرح‌هایی بریزد.

 

پس شما می‌گویید معاونت در این دوره در مناطقی از فضای فرهنگی دانشگاه فعالیت کرده که خالی بوده و گروه‌ها نسبت به آن بی‌تفاوت بوده‌اند؟

بله، منظورم از خالی بودن آن منطقه، از نظر ضرورت انجام کار و وجود مخاطب و در عین حال نبود فعالیت دانشجویی‌ست؛ مثلا جشنواره اقوام نیازش در دانشگاه احساس می‌شد و اگر گروهی وجود داشت که پای کار آن بیاید، معاونت ورود نمی‌کرد و آن گروه نسبت به معاونت اولویت داشت. شاید بعضا ظرفیت یا دغدغه لازم در گروه دانشجویی وجود نداشته و یا دعوت مناسبی از طرف معاونت صورت نگرفته است.

 

در برنامه‌هایی مثل اردوی ورودی‌ها در این چندسال بحث دانشجویی بودن کار و یا تصدی‌گری معاونت مطرح شده. از طرفی هم معاونت می‌گوید من به دانشجوهایی میدان دادم که در گروه‌های دانشجویی فعال نبودند ولی ظرفیت این کار را دارند، اما گروه‌ها به این رویه انتقاد دارند. ایده‌آل یک کار دانشجویی از نظر شما چیست؟ دانشجوها از صفر تا صد را خودشان جلو ببرند یا سیاست‌ها و تصمیم‌های کلی را دانشگاه بگیرد و دانشجوها اجرا کنند؟

این برنامه‌ها از نظر من هم کاملا دانشجویی نبوده‌اند. اصل ایده برخی برنامه‌ها که معاونت احساس کرده جای خالی آنها در دانشگاه حس می‌شود، از خود معاونت بیرون آمده و با توجه به بینش و نگاه معاونت به فرهنگ طرح‌ریزی شده و موتور محرک اصلی آن معاونت بوده و نه دانشجوها، یعنی در مرحله ایده و طرح‌ریزی کار دانشجویی نبوده اما در برخی برنامه‌ها مرحله اجرا کاملا به دانشجوها سپرده شده؛ مثل زیباکنار ۲ که کاملا در اختیار دانشجوها بود و حتی موضوع کارگروه‌ها را هم خود دانشجوها انتخاب کردند. در برخی برنامه‌ها رنگ دانشجویی کمتر شده. من حالت بینابین را نمی‌پسندم، یعنی یا برنامه متعلق به معاونت و دانشگاه است و معاونت مجری آن که در اینجا ممکن است کارمندان دانشگاه و یا دانشجوهایی که خودشان علاقه دارند، بیایند و کار را جلو ببرند و یا برنامه دانشجویی‌ست که باید صفر تا صدش به دانشجوها سپرده شود.

 

پرچالش‌ترین برنامه در بین این برنامه‌ها اردوی ورودی‌هاست که از یک طرف دانشگاه این برنامه را برنامه رسمی خودش می‌داند و از سوی دیگر سابقه اجرای آن به برخی گروه‌های دانشجویی برمی‌گردد. نظر شما به صورت خاص درباره اردوی ورودی‌ها چیست؟

معضل اردوی ورودی‌ها مربوط به ناتوانی مدیران دانشگاه در تصمیم‌گیری درباره آن است که باعث درگیری بین دانشجوها و معاونت و … می‌شود. دانشگاه‌ها در همه دنیا یک برنامه استقبال از ورودی‌ها دارند و اصلا این کار وظیفه دانشگاه است. در ایران هم این روال هست و تقریبا من دانشگاهی را سراغ ندارم که ۹۰۰ دانشجو را برای آشنایی با دانشگاه، به اردوی مشهد ببرد! حتی دانشگاه امام صادق با آن جو مذهبی یا اردوی آبعلی می‌برد یا داخل دانشگاه برنامه دارد. در دانشگاه ما یک گروهی در زمانی که جو مذهبی دانشگاه بیشتر بوده تصمیم گرفته‌اند که این برنامه را در قالب اردوی مشهد برگزار کند و الآن این معضل دانشگاه شده و دانشگاه نمی‌تواند آن را تغییر دهد و در واگذاری مسئولیت اجرای آن هم با چالش مواجه است، چون خودش توان اجرای آن را با قالب فعلی ندارد. پیشنهاد من این است که دانشگاه اردو را تعطیل و بخش‌های آشنایی با دانشگاه و خو گرفتن ورودی‌های جدید با محیط دانشگاه را خودش برگزار کند.

 

شاید بتوان گفت دوره دکتر دهقانی در معاونت یک دوره اجرایی بوده و بیشتر یک مدیریت داشتیم تا معاونت، دوره دکتر ملکی یک دوره احتیاط و محافظه‌کاری به شمار می‌رفت، دوره دکتر سعادت هم خیلی کوتاه بود و تنش‌هایی بین دکتر و برخی گروه‌های کم‌تر مذهبی شکل گرفت. در دوره دکتر حسینی برنامه‌های بزرگی برگزار شده و حواشی هم در کنار این برنامه‌ها ایجاد شده است. شما دوره‌های مختلف معاونت فرهنگی را چه‌طور می‌بینید؟

برایند مدیریت دکتر دهقانی برای فعالین فرهنگی دانشگاه درخشان‌ترین دوره را شاید رقم زد. در آن دوره مسئول بسیج دانشگاه پیشنهاد برگزاری همایش «۲۳ سال رهبر» را ارائه کرد و معاونت آن همایش را برگزار کرد، از سوی دیگر مثلا احسان خواجه‌امیری در جشن کانون یاریگران در سالن جباری کنسرت داشت، با سیستم صوت و نورپردازی عجیب‌وغریب و اتفاقات خارج از عرف ولی حواشی بعدش اصلا در حد اتفاقات نبود. همچنین گروه‌های موسیقی پاپ و راک از بیرون دانشگاه می‌آمدند و کنسرت اجرا می‌کردند، در حالی که الآن به سختی حتی به موسیقی سنتی خود گروه موسیقی هم مجوز داده می‌شود. اردوهای مختلط به راحتی و حتی با حضور یک دستیار آموزشی برگزار می‌شد، انجمن اسلامی هم در آن دوره بازگشایی شد. دکتر دهقانی شخصیت بادل‌وجرئتی بود، جسارت پول خرج کردن داشت و راحت به بچه‌ها پول می‌داد و چون با برخی نهادها و اشخاص هم‌سوتر بود، راحت‌تر می‌توانست بودجه و منابع جذب کند. البته حمله‌ها هم علیه معاونت کمتر بود. دکتر دهقانی نگاه‌های بسته نداشت، آزاداندیش بود و سعی می‌کرد از آزادی بچه‌ها دفاع کند. در دوره دکتر ملکی من فعالیت کمی داشتم و اطلاعاتم کمتر است و نمی‌توانم قضاوتی کنم. دوره دکتر سعادت هم دوره کوتاهی بود و نمی‌شود زیاد قضاوت کرد. دوره دکتر حسینی اما دوره خاصی بود. در فضای فرهنگی دانشگاه عوامل زیادی موثرند و یکی از آنها دولت مستقر و البته فعالیت و توانمندی و قوای نیروهایی‌ست که به لحاظ فکری مخالف شما هستند. در دوره دکتر دهقانی، دولت مستقر و ریاست دانشگاه و فضای فکری و سیاسی دکتر که با گروه‌های مذهبی همراه بود، به او کمک می‌کرد درباره چیزی مثل موسیقی هم راحت‌تر تصمیم بگیرد. اما دکتر حسینی به نظرم ازخودگذشتگی و ایثار کرد، چون تمام اعتبار و سابقه‌اش را برای ایستادن پای چیزهایی که تفکر و اعتقادش بود گذاشت. از نظر فرهنگی نیز دکتر حسینی برخلاف جریان داشت شنا می‌کرد. در زمان دکتر دهقانی گروه‌های مذهبی شامل همین بسیج و هیئت و برخی قدیمی‌های هیئت و یک حوزه دانشجویی نوپا بود و همین‌ها هم با دکتر دهقانی هم‌سو بودند اما الآن بخشی از فارغ‌التحصیلان بسیج در مجموعه‌های مربوط به سپاه مثل اطلس فعال‌اند و ارتباطات و قدرت قابل‌توجهی دارند، بعضی از قدیمی‌های هیئت به صداوسیما و وزارت ارتباطات و دیگر مجموعه‌ها راه یافته‌اند و با آنها مرتبط‌اند، بخشی دیگر از بچه‌های مذهبی به‌واسطه حاج‌آقا قمی در سازمان تبلیغات حضور پیدا کرده‌اند. بنابراین از نظر فرهنگی شما مخالفانی با این سطح از قدرت و ارتباطات دارید که معاونت فرهنگی را هم‌سو با خودشان نمی‌بینند و خودشان را در مقابل آن تعریف می‌کنند. این جبهه مخالفان فرهنگی شما هستند. در جبهه سیاسی هم شما حامی و پشتیبانی ندارید، چون انجمن اسلامی و طیفی از استادان و حتی مسئولین وزارت علوم،  دکتر حسینی را در مقابل خودشان می‌بینند. در این شرایط کمتر کسی پای اصول فکری و اعتقادی خودش می‌ایستد ولی دکتر حسینی به خاطر آنچه از فرهنگ، اخلاق و انسانیت می‌فهمید، ایستاد و خب ضربه‌اش را هم خورد. البته این به معنای خالی بودن از اشکال نیست و من هم انتقاداتی به این دوره دارم که برخی از آنها را گفتم.

 

اگر شما در معاونت فرهنگی اختیار کامل داشتید چه کارهایی می‌کردید و چه کارهایی انجام نمی‌دادید؟

یکی اینکه سعی می‌کردم بودجه فرهنگی یا بودجه‌های دیگری علاوه بر بودجه فرهنگی را به توسعه ساختارهای فیزیکی در معاونت فرهنگی برای استفاده دانشجوها اختصاص دهم و یکی از ایده‌ها فضاهای کار اشتراکی فرهنگی در دانشگاه بود که گروه‌های نوپا و جدید بتوانند از آن استفاده کنند. همچنین تلاش می‌کردم سنت‌ها و ساختارهای ریشه‌دار فرهنگی در دانشگاه ایجاد کنم، ساختارهایی مثل همین روزنامه و البته یک دفتر پژوهش و پایش و رصد و تحلیل فرهنگی که موردنیاز دانشگاه است. مورد بعد درباره حواشی و اختلاف‌های بین معاونت فرهنگی و برخی گروه‌هاست. بعد از اردوی ورودی‌های ۹۸ که سطح اختلافات خیلی شدید و به بیرون دانشگاه هم کشیده شد، ما در معاونت خواستیم از طریق گفت‌وگو این اختلاف‌ها را رفع کنیم. اول سراغ بزرگ‌ترها و قدیمی‌ترهای این گروه‌ها رفتیم و صحبت کردیم و بعد به صورت مستقیم با بچه‌ها وارد صحبت شدیم. این پیشنهاد را من به دکتر حسینی دادم و دکتر هم موافقت کرد. اصل اختلاف هم سر اردوی ورودی‌ها بود که ما می‌گفتیم اردوی دانشگاه است ولی بچه‌ها نمی‌خواستند آن را به عنوان یکی از اصلی‌ترین محل‌های شبکه‌سازی و تأمین نیروی انسانی از دست بدهند. پا پیش گذاشتن برای صحبت و مذاکره را یکی از اشتباهات خودم می‌دانم، چون بعدا حرف‌هایی علیه من زده شد که حق نبود. بعد از این ماجرا هم دکتر حسینی نامه‌ای به شورای مرکزی بسیج نوشت و درخواست صحبت و گفت‌وگو را مطرح کرد اما بسیچ در جواب، بیانیه‌ای به نظر من توهین‌آمیزی نوشت و در کانال‌اش به صورت عمومی منتشر کردند. من اگر جای دکتر حسینی بودم، این حرکت را به شورای نظارت بر تشکل‌ها می‌بردم تا حداقل تذکری داده شود. اگر هم دانشگاه زیر بار نمی‌رفت، استعفا می‌دادم، چون شأن معاونت فرهنگی نگه داشته نشده بود.

 

در بحث ادغام معاونت فرهنگی اجتماعی در معاونت دانشجویی تقریبا همه گروه‌ها و فعالین دانشجویی از دکتر حسینی و مجموعه معاونت حمایت کردند. پارسال هم در جریان نامه‌نگاری‌ها طیفی از گروه‌های دانشجویی حمایت‌شان را از دکتر حسینی اعلام کردند ولی اتفاقات سال ۹۸ مثل جریان اردوی ورودی‌ها و حوادث دی‌ماه و بعدش هم نشریه فروغ باز هم حمایت از دکتر کاهش پیدا کرد، یعنی به تدریج دکتر حسینی حمایت گروه‌های دانشجویی را از دست داد. تحلیل شما از این ماجرا چیست؟

من حق را یک‌جاهایی به بچه‌ها می‌دهم. اصل جدایی اتفاق افتاده. در ماجرای اعتراض‌های بعد از سقوط هواپیما نباید تقصیر را متوجه دکتر حسینی دانست و تقصیر متوجه افرادی‌ست که در کمیته ناظر بر تشکل‌ها بودند و باعث شدند تجمع به آن شکل برگزار شود و بعد تبعاتش را نپذیرفتند. آقای طوسی بعدا نامه مفصلی نوشت و در آن اشاره کرد که همه افراد حاضر در کمیته ناظر بر تشکل‌ها نسبت به اتفاقات رخ‌داده مسئول هستند. اگر تجمع غیرقانونی بوده، افرادی که به آن مجوز دادند باید زیر سوال بروند، نه اینکه بچه‌ها مظلوم واقع شوند و مورد بازخواست نهادهای امنیتی قرار بگیرند و برایشان مشکلاتی ایجاد شود. چرا باید نهادهای امنیتی به دانشگاه فشار آورند که برای دانشجوی خودش در کمیته انضباطی حکم دهد تا آنها دست از سر آن دانشجو بردارند و دانشگاه هم زیر بار این ذلت برود؟ دانشگاه برای اینکه خودش را تبرئه کند و مشکلی برایش پیش نیاید، دانشجویش را تخطئه کرده؛ آن هم دانشجویی که با مجوز دانشگاه تجمع برگزار کرده. برای مسئول برنامه‌ای حکم داده شده که خود دانشگاه به آن مجوز داده و این برای دانشگاه خیلی اتفاق زشتی بود. حکم به اسم برنامه ۱۶ آذر بود ولی بعد از تجمعات دی‌ماه صادر شد، در حالی که برنامه ۱۶ آذر هم مجوز داشته است. اگر کمیته ناظر بر تشکل‌ها اشتباه کرده، باید جواب بدهد و اگر حکمش درست بوده، باید در مقابل نهادهای بیرونی بایستد و دانشجو این وسط هیچ‌کاره است. در این قضایا دکتر حسینی نقشی نداشت ولی بچه‌ها سهمی هم برای او قائل بودند. در ماجرای فروغ اما جدایی بچه‌ها از دکتر حسینی بیشتر شد و من هم با این حکم سنگین برای فروغ مخالف بودم و در ماجرای فروغ نظر دکتر حسینی همین بود و من هم قبول نداشتم.

شاید بپسندید مطالب بیشتر از نویسنده

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.