“ایدهت عالیه. تو فوقالعادهای. چه تیم خفنی دارید! استیو جابز رو تو چشمات میبینم! این ایده میترکونه و یه سال دیگه سوار شاسی بلند خودت میشی. آقا/خانم خودت خواهی بود. برای خودت کار کن. یه کاری کن بقیه برات کار کنن، نه تو برای بقیه. به رؤیاهات فکر کن؛ اونا دور نیستن، تو دستای خودتن. نذار هیچ چیز جلوی پروازت رو بگیره. نکنه میخوای زندگی کارمندی داشته باشی و تا آخر عمرت با یه حقوق بخور و نمیر زندگی کنی؟ تو مهمی، تو، خودت، خود خودت…“
چند ماهی است که کمی وارد فضای استارتآپی شدم و چیزهایی میبینم که ظاهری زیبا و جذاب دارند ولی به نظر میرسد زیرساخت فکری لازم را ندارد و میتواند شرایط هولناکی را بر جامعه تحمیل کند. در مورد چه صحبت میکنم؟ درباره انگیزههایی که در این زیستبوم کسب و کارهای نوپا در گوش جوانان پرشور خوانده میشود و آنها را اغوا میکند.
تمرکز در فضای استارتآپی روی اشخاص است. تمام امیال و آرزوها شخصی تعریف میشوند و جامعه و دیگر آدمها، آخرین نگرانی یک «جوان استارتآپی» هستند. در شتابدهنده و کارگاههای منتورینگ دائم درباره موفقیت کسب و کار و اشخاص درگیر با آنها، فارغ از اثرشان بر جامعه سخن رانده میشود. نتیجهاش میشود جوانانی که با آرزوی پولدار شدن و “ترکوندن” مشغول توسعه کسب و کار خود میشوند و کارآفرینی جوری به آنها معرفی میشود که آنها (صاحبان ایده) خدایان یک کسب و کار خواهند بود و به افراد دیگر حقوق خواهند داد و منتش را هم سر آنها خواهند گذاشت. فکر میکنم این روش تبلیغ کارآفرینی و فضای استارتآپی (که به زیستبوم نوآوری و فناوری هم بسط داده میشود) روشی ناقص در تعریف موفقیت است که نتیجهاش میشود انسانهایی باهوش، پرتلاش ولی خودبین، فردگرا و بیمسئولیت نسبت به جامعه زیر دست و اطرافشان.
راه کجی که میرویم
تمرکز ما در کسب و کار آنقدر صرف خود کار و نتیجه میشود که فرایندها را فراموش میکنیم و به کلیشهها اکتفا میکنیم. همیشه یک کارفرما وجود دارد، یکسری کارگر یا پیمانکار. یکسری سهامدار سود شرکت را میبرند، هیئت مدیرهای انتخاب میکنند که مدیرعامل تعیین میکند و … در این میان هیچکس یاد کارگران حقوقبگیر (کدنویس، نقاش، نظافتچی، مدیر میانی، کارشناس فروش و …) نیست و حقوقشان محدود میشود به ساعت کار، اضافهکار، حقوق پایه، عیدی و … در حالی که کارگران همه در کار سهیم هستند و حق دارند در سرنوشت خود و مجموعهای که در آن کار میکنند سهیم باشند. دقت کنید؛ گفتم «حق» دارند. چرا حق دارند؟ زیرا شغل یکی از وجوه اصلی زندگی افراد است که به شکلی اساسی با سبک زندگی و سرنوشت افراد و خانوادههایشان در هم تنیده است.
چاره چیست؟ دموکراسی در کار
کلیشههای حاکم بر فعالیت اقتصادی در جامعه ما سوغات نظام سرمایهداری است. پادکست «دموکراسی در کار» از زاویه منتقد نظام سرمایهداری به مسئله اقتصاد و کسب و کار ورود میکند و با این جمله کلیدی پادکست را پیش میبرد:
“چطور جامعه جهانی در عرصه سیاسی به این تفاهم رسیده است که همه انسانهای «حق» دارند در تعیین نمایندگان و سرنوشت خود سهیم باشند، اما در عرصه اقتصادی چنین حقی ندارند؟”
سپس در قسمتهای مختلف به دلایل بد بودن نظام سرمایهداری و آثارش بر سیاست هم میپردازد، از مفاهیمی چون کمونیسم و سوسیالیسم آشناییزدایی میکند، به برخی مغلطههای تاریخی میپردازد و ایده دموکراسی در کار را در تعاونیهای واقعی کارگری جستجو میکند.
همه جوانان استارتآپی گوش کنند
شنیدن دموکراسی در کار را به همه فعالین حوزه استارتآپی، اعم از منتورها و خود بچهها توصیه میکنم. چرا؟ چون از یک طرف بسیاری از کارآفرینان و مسئولین آینده کشور احتمالاً از دل همین قشر بیرون خواهند آمد و از طرف دیگر به واسطه جوانی و ریسکپذیر بودن، هنوز آمادگی تغییر را دارند و میتوانند به کلیشههای اقتصادی و مدیریتی موجود در فضای کسب و کار نه بگویند.
نقد پادکست
محتوا از اجرا جلوتر است. محمد، مجری پادکست، صدایی معمولی دارد ولی از انصاف نگذریم به متن مسلط است. برخی اوقات از کوره هم در میرود که مخاطب را پس میزند، مخصوصاً در قسمت ۱۰ و در حساب کاربری توییتر پادکست.
نکته دیگر فرم یکنواخت است. محمد متکلم وحده است و چاشنیهای پادکست کماند. خیلی باید به مبحث علاقه داشته باشید و دغدغهتان باشد که بتوانید یکسره آن را بشنوید. البته در قسمت یازدهم یک مصاحبه بسیار شنیدنی انجام داده است که با وجود کیفیت کم صدا، من در پارکینگ منزل در ماشین نشستم و ۱۰ دقیقه آخر آن را شنیدم تا بتوانم به خانه بروم.
در چتی هم که با خود محمد داشتم، گفت که بنا دارد یک بار مناظره یا مصاحبهای اساسی با یک طرفدار یا اقتصاددان سرمایهداری برگزار کند که فکر میکنم میتواند محتوایی ماندگار شود و عیار خود پادکست و ایدهاش هم بدست آید.
از این لینک میتوانید تمام قسمتهایش را به صورت رایگان دریافت کنید.